ظالم: ستمکارظالم بلا: موذی، بدجنسظالمین: ج. ظالم، ستمکارانظاهر: آشکارظاهربین: کسی که فقطبه ظاهر هر امری توجّه دارد.ظاهرساز: ریاکارظبی: آهوظبا: آهوانظرافت: زیباییظرف: وسایلی مانند کاسه، بشقاب، لیوان و...ظروف: ظرف هاظفت: ضبطظفت کردن: تصاحب کردنظلم: ستمظَلَمه: ج. ظالِم، ستم کارانظن: حدس، گمانظَهر: طرف پشت هر چیزی به ویژه نوشتهظُهر: میانۀ روز، نیمروزظُهرین: ظُهر و عصرظهور: ظاهر، آشکارظهور کردن: آشکار کردن* بخوانید, ...ادامه مطلب
جان: جوهره و اصل هر چیزجان از بدن کسی برآمدن: مردنِ اوجان بخشیدن: زنده کردنجان بر سر چیزی نهادن: خود را در راه کسی یا چیزی به خطر انداختنجان بر کف نهادن: تا پایان مرگ ایستادگی کردنجانِ جان: یار بسیار عزیز و محبوبجانِ سالم بدر بردن: از مرگ نجات یافتنجانِ کسی به لب رسیدن: بسیار ناراحت و بی طاقت شدنجانِ جهان: محبوب و معشوق در ادبیات عرفانیجانان: آنکه همچون جان عزیز و دوست داشتنی استجان آفرین: خداجان بر میان: فداکارجان خراش: آنچه روح را به شدت آزرده می کندجان سپار: جان سپارنده، فداییجان سخت: آنچه در مقابل سختی ها مقاوم استجان سوز: جان گداز، آنچه باعث غم و درد شدید می شودجان فرسا: جان کاه، عذاب آورجان مایه: عامل ادامۀ حیات* بخوانید, ...ادامه مطلب
آنارشی: وضع جامعه ای که در آن، دولت و قانون و سازمان های سیاسی وجود نداشته باشد، هرج و مرجآنارشیسم: اندیشه ای سیاسی مبنی بر این که دولت به عنوان قدرت سیاسی نباید وجود داشته باشد و امور اجتماعی باید به دست گروه های داوطلب خودگردان اداره شود.* + نوشته شده در جمعه هشتم دی ۱۴۰۲ ساعت 16:18 توسط شهربانو | بخوانید, ...ادامه مطلب
دیروز هنگام چیدن گل، خار به دستم رفت.نباید دیگران را خوار و کوچک بشماریم.حیاط را آب و جارو کردم.آب مایه ی حیات است.*بعضی واژه ها مثل خورد و خُرد ، خواست و خاست، حیات و حیاط، خار و خوار ، مانند هم خوانده می شوند. امّا معنی و املایشان متفاوت است. برای نوشتن درست این واژه ها باید به معنی آنها در جمله دقّت کنیم. + نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور ۱۴۰۲ ساعت 0:14 توسط شهربانو | بخوانید, ...ادامه مطلب
فهم - مفهوم - مفاهیمعجب - عجایب - تعجّبطفل - اطفال - طفولیّتهوش - هوشیار - باهوش + نوشته شده در دوشنبه دوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 2:6 توسط شهربانو | بخوانید, ...ادامه مطلب
واژه ها و اصطلاحات : تاب تا : لنگه، همتاتا : توانایی (مانند تک و تا)تاب: طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینندتاب: کجی چشم، طاقت و تحملتاب : توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا، پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس، پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور، حرارت، سوزش، گرمی، هرم، آرام، صبر، قرار، پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب، دوام، مقاومتتاب آوردن : تحمل کردنتابان : تابنده ، درخشانتابان کردن : ( مصدر ) نورانی کردن ، روشن کردنتابان گردانیدن : تابان کردن ، درخشان کردنتاب بازی: بازی کردن با تابتاب برداشتن: خم شدن، شکم دادن، لوچ شدن چشمتابتا : (تا به تا) ناجور، لنگه به لنگهتاب خوردن: بازی کردن با تاب، پیچ و خم برداشتنتاب دادن: سرخ کردن در روغن، پیچیدن، خم کردنتاب دیده : دلسوختهتا برداشتن: تا شدن، خم شدنتابش : درخشش ، روشنائی و گرمای آفتابتابناك :درخشانتابو : پَرهیزه ، آن دسته از رفتارها، گفتارها یا امور اجتماعی است که برطبق رسم و آیین یا مذهب، ممنوع و نکوهشپذیر است. برای نمونه نام بردن از اندام های تناسلی در محافل رسمی در بسیاری از اقوام جهان یک تابو است.تابوت : صندوق چوبی ، صندوق مرده ، ظرف صندوق مانند که میت را در آن گذاشته به قبرستان برند.تابوت خشکه: بسیار لاغر و ناتوانتابوت کش : حمل کننده تابوت ، کسی که تابوت را به قبرستان می بردتاب و توان : ق, ...ادامه مطلب
اوز + اوزه = روبروگئجه + گوندوز = شب و روزقوش + اوزومو = تاجریزیقره + بادیمجان = بادنجانقیرمیزی + بادیمجان = گوجه فرنگییئر + آلما = سیب زمینییئر + کؤکو = هویچاستی + اوت = ایستی اوتساری + کؤک = ساری کؤکگونه + باخان = گونه باخانقاری + ننه = قاری ننه + نوشته شده توسط شهربانو در سه شنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۶ و ساعت 1:19 | ,واژه,مرکب,ترکی,آذربایجانی ...ادامه مطلب