جان: جوهره و اصل هر چیز
جان از بدن کسی برآمدن: مردنِ او
جان بخشیدن: زنده کردن
جان بر سر چیزی نهادن: خود را در راه کسی یا چیزی به خطر انداختن
جان بر کف نهادن: تا پایان مرگ ایستادگی کردن
جانِ جان: یار بسیار عزیز و محبوب
جانِ سالم بدر بردن: از مرگ نجات یافتن
جانِ کسی به لب رسیدن: بسیار ناراحت و بی طاقت شدن
جانِ جهان: محبوب و معشوق در ادبیات عرفانی
جانان: آنکه همچون جان عزیز و دوست داشتنی است
جان آفرین: خدا
جان بر میان: فداکار
جان خراش: آنچه روح را به شدت آزرده می کند
جان سپار: جان سپارنده، فدایی
جان سخت: آنچه در مقابل سختی ها مقاوم است
جان سوز: جان گداز، آنچه باعث غم و درد شدید می شود
جان فرسا: جان کاه، عذاب آور
جان مایه: عامل ادامۀ حیات
*
برچسب : نویسنده : bgayagizi3a بازدید : 6