واژه ها و اصطلاحات : تاب
تا : لنگه، همتا
تا : توانایی (مانند تک و تا)
تاب: طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند
تاب: کجی چشم، طاقت و تحمل
تاب : توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا، پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس، پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور، حرارت، سوزش، گرمی، هرم، آرام، صبر، قرار، پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب، دوام، مقاومت
تاب آوردن : تحمل کردن
تابان : تابنده ، درخشان
تابان کردن : ( مصدر ) نورانی کردن ، روشن کردن
تابان گردانیدن : تابان کردن ، درخشان کردن
تاب بازی: بازی کردن با تاب
تاب برداشتن: خم شدن، شکم دادن، لوچ شدن چشم
تابتا : (تا به تا) ناجور، لنگه به لنگه
تاب خوردن: بازی کردن با تاب، پیچ و خم برداشتن
تاب دادن: سرخ کردن در روغن، پیچیدن، خم کردن
تاب دیده : دلسوخته
تا برداشتن: تا شدن، خم شدن
تابش : درخشش ، روشنائی و گرمای آفتاب
تابناك :درخشان
تابو : پَرهیزه ، آن دسته از رفتارها، گفتارها یا امور اجتماعی است که برطبق رسم و آیین یا مذهب، ممنوع و نکوهشپذیر است. برای نمونه نام بردن از اندام های تناسلی در محافل رسمی در بسیاری از اقوام جهان یک تابو است.
تابوت : صندوق چوبی ، صندوق مرده ، ظرف صندوق مانند که میت را در آن گذاشته به قبرستان برند.
تابوت خشکه: بسیار لاغر و ناتوان
تابوت کش : حمل کننده تابوت ، کسی که تابوت را به قبرستان می برد
تاب و توان : قدرت ، توانائی
تاب و توش : وسایل زندگی
تابیدن : درخشیدن
منبع :
http://dictionary.abadis.ir/
*
برچسب : نویسنده : bgayagizi3a بازدید : 240