گفتم که: مرو، گفت: شتابم بینی
گفتم که: بیا، گفت: به خوابم بینی
گفتم: همه عمر ماهتابم بودی
گفتا: بودم، دگر شهابم بینی
رها
*
گفتم به فلک: به ترکتازیت مناز
آنقدر به بی خرد نوازیت مناز
فریاد سرم کشید کای کهنه حریف
گر شکوه کنی، به بی نیازیت مناز
معینی کرمانشاهی
*
گفتم: به چه ات اشارتی؟ گفت: شراب
گفتم: پس مستی ات چه؟ خندید که خواب
گفتم: چو تو خفتی، چه مرا باید کرد؟
گفتا: همه حرفها ندارند جواب
نیمایوشیج
*
برچسب : نویسنده : bgayagizi3a بازدید : 84